من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده. بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم بدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده. این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
...من همونم که همیشه... ...غم وغصم بی شماره... ...اونیکه تنها ترین... ... حتی سایه ام نداره... ...این منم که خوبیامو... ...کسی هرگز نشناخته... ...اونکه در راه رفاقت... ...همه هستی شو باخته... ...هر رفیق راهی با من... ...دوسه روزی همسفر بود... ...ادعای هر رفاقت... ... واسه من چه زودگذربود... ...هر کی بازمزمه عشق... ... دو سه روزی عاشقم شد... ... عشق اون باعث زجر... ...همه دقایقم شد... ...اونکه عاشق بود عمری... ... ز جدا شدن می ترسید... ...همه هراس وترسش... ... به دروغش نمی ارزید... ... چه اثرازاین صداقت... ... چه ثمرازاین نجا بت... ... وقتی قد سرسوزن... ... به وفا نکردیم عادت... تلخ چون جدایی شیرین مثل تو تو که نباشی زندگی بی مزه است تلخ و شیرین من بودنت، نمک زندگی پس شور مثل تو... وتو... شورزندگی من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید... کاش در کنارم بودی ، کاش می توانستم تو را در آغوشم بگیرم و نوازش کنم ... کند ... کاش... ای بهترینم..... دلتنگی در قلبهایمان سوی من بیایی ... خالی می کردی .... جاده ای که به ان سوی غروب خورشید ختم شده است .... سوی من بیایی ... دلم بد جور برای تو تنگ است ... باورم نمی شود که رفته ای .....
باورم نمی شود که از من این همه دور هستی و فا صله بین من و تو بیداد می
کاش می توانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خو شبختی بروم ....
کاش می توانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم .... ای کاش... ای کاش ....
دلم بد جوری هوای تو را کرده عزیزم ... دلم بد جور در حسرت دیدار تو هست
باورم نمی شود ، این همه فاصله در بین من و تو غوغا می کند و دریای غم و
سخت است ولی باید نشست در گوشه ای و گریست و انتظار کشید تا تو به
و ای کاش در کنارم بودی ... کاش بودی و دلم را از امید و آرزوهای انباشته شده
باورم نمیشد ، سخت است باور کردنش ، با نبودنت در کنارم گویا
در این دنیا تنهای تنهایم ... بی کس ، بی نفس ، میروم با همان پاهای خسته در
کاش که تو در کنارم بودی.... انگاه دیگر هیچ ارزویی از خدای خویش نداشتم ...
سخت است ولی باید نشست در گوشه ای و گریست و انتظار کشید تا تو به
و ای کاش تو در کنارم بودی ، باورم نمی شود رفته ای و بار سفر را بسته ای ،
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |